گاهی ...
گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم
حتی اگر به دیده رویا ببینیم
من صورتم که به صورت شعرم شبیه نیست
بر این گمان مباش که زیبا ببینم
شاعر شنیدنی ست ولی میل،میل ِ توست
آماده ای که بشنوی ام یا ببینیم ؟
این واژه ها صراحت ِ تنهایی من اند
با این همه مخواه که تنها ببینیم
مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی
بی خویش در سماع غزل ها ببینیم
یک قطره ام و گاه چنان موج می زنم
در خود که ناگزیری دریا ببینیم
شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تا ببینیم
از : محمد علی بهمنی
نظرات شما عزیزان:
در آغوش خدا گریستم تا نوازشم کند... پرسید: فرزندم پس حوایت کو؟؟ اشک هایم را پاک کردم و گفتم: در آغوش آدمی دیگریست.
خیلی زیبابودعزیزم کارت حرف نداره
خیلی زیبابودعزیزم کارت حرف نداره
اینجا ایران است!
کشوری که بعضی مرد هایش جوری نگاه به اندامت و پاهایت میکنند
... ...که از زندگی خسته میشوی!
همیشه هم همان پسری که میگوید به فکر تنت نیست بیشتر دنبال رنگ لباس زیرت میگردد!
کشوری که بعضی مرد هایش جوری نگاه به اندامت و پاهایت میکنند
... ...که از زندگی خسته میشوی!
همیشه هم همان پسری که میگوید به فکر تنت نیست بیشتر دنبال رنگ لباس زیرت میگردد!
اینم ادرس وبم...ببخشید دفعه ی قبل ننوشتم...
مژگان
ساعت15:21---9 آبان 1391
سلام عزیزم منم لینکت کردم مرسی که بهم سرزدی...
بازم بیا منتظرم...
بازم بیا منتظرم...
خیلی قشنگ بود خواهر گلم